لذتهاي مادرانه
و من نمي دونم بايد بابت اين كار سرزنشش كنم يا تشكر
توي اين سه سال بهم ثابت شده كه تحت هر شرايطي مادر و پدرها مقصرند به نظر من پدر موجودي است كه اصلا نبايد توي ذهنش خبري از قهر، دعوا و يا زبونم لال كتك باشه
موقع خواب كه ميرسه ميگه آب ميخوام، دستشويي دارم، ماشين ميخوام ، اون قرمزه، آبيه و .... قصه بگو ، اون چيه تو آسمون، الي آخر و خلاصه تنها راهي كه پيدا ميكنه اينه كه مي گه منو بغل ميكني نمي دونم بايد بغلش كنم و يا با صراحت بهش بگم الان موقع خوابه
و من با كمال ميل بغلش مي كنم
ميگه سي دي بزارم، ميگم نه- دوباره ميگه بزارم ميگم الان كار دارم- دوباره ميگه بزارم ميگم ميخوايم فيلم ببينيم- با گريه مي گه سي دي بزارم ميگم گريه نكن بايد صحبت بكني دوباره گريه مي كنه ميگم گريه نكن- اشكاشو پاك مي كنه و با لبخند ميگه سي دي بزارم
و من پيروزمندانه ميگم آره عزيزم بزار ،حالا شد
ميگه مامان - ميگم بله- ميگه مامان جون- بله عزيز دلم- ميگه بغلم مي كني - بزار كارم تموم بشه چشم- ميگه همين الان - مامان دستم بنده- ميگه مامان بيا گيگه - مامان خسته شدم- ميگه ميخوام خستگيت در بره و
من مثال قهرمان دو مارتون به سمتش مي دوم