پرهامپرهام، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

نقطه عطف زندگي

لذتهاي مادرانه

1391/9/22 14:34
نویسنده : مامان مريم
287 بازدید
اشتراک گذاری
از راه مي رسيم جورابشو گوله ميكنه ، پشت اپن ايستاده و اونارو به سمت ماشين لباسشويي پرت مي كنه

و من نمي دونم بايد بابت اين كار سرزنشش كنم يا تشكر

توي اين سه سال بهم ثابت شده كه تحت هر شرايطي مادر و پدرها مقصرند به نظر من پدر موجودي است كه اصلا نبايد توي ذهنش خبري از قهر، دعوا و يا زبونم لال كتك باشه

موقع خواب كه ميرسه ميگه آب ميخوام، دستشويي دارم، ماشين ميخوام ، اون قرمزه، آبيه و .... قصه بگو ، اون چيه تو آسمون، الي آخر و خلاصه تنها راهي كه پيدا ميكنه اينه كه مي گه منو بغل ميكني نمي دونم بايد بغلش كنم و يا با صراحت بهش بگم الان موقع خوابه

و من با كمال ميل بغلش مي كنم

ميگه سي دي بزارم، ميگم نه- دوباره ميگه بزارم ميگم الان كار دارم- دوباره ميگه بزارم ميگم ميخوايم فيلم ببينيم- با گريه مي گه سي دي بزارم ميگم گريه نكن بايد صحبت بكني دوباره گريه مي كنه ميگم گريه نكن- اشكاشو پاك مي كنه و با لبخند ميگه سي دي بزارم

و من پيروزمندانه ميگم آره عزيزم بزار ،حالا شد

ميگه مامان - ميگم بله- ميگه مامان جون- بله عزيز دلم- ميگه بغلم مي كني - بزار كارم تموم بشه چشم- ميگه همين الان - مامان دستم بنده- ميگه مامان بيا گيگه - مامان خسته شدم- ميگه ميخوام خستگيت در بره و

من مثال قهرمان دو مارتون به سمتش مي دوم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)