پرهامپرهام، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

نقطه عطف زندگي

روزهاي باراني

1391/9/22 14:34
نویسنده : مامان مريم
355 بازدید
اشتراک گذاری
پرهام مادر اين روزها يك مرد بزرگ شده ، با من درد و دل ميكنه و به صحبتهام كاملاً گوش مي كنه و گاهي اوقات با همديگر يكي ميشيم و با طرف مقابل به شدت برخورد مي كنيم. حالا ميخواد باباجون باشه و يا هر شخص ديگه اي (عشق مامان هميشه از من طرفداري ميكنه)

پرهام مامان شعرهاي زيادي را حفظ كرده ، همچينن اعداد را به صورت فارسي و انگليسي بلده، رنگها را كاملاً بلده حتي رنگهايي مثل قهوه اي و يا سورمه اي و مي تونه به انگليسي هم بخونه ، درضمن اگر سوالاتي را به انگليسي ازش بپرسيم براحتي متوجه مي شه و مي تونه جواب بده و يا با حركات نشون بده.

پرهام مامان عاشق بارونه و وقتي بارون مياد با ماماني و نيلوفري ميره زير بارون قدم ميزنه ، بار اول كه با ماماني رفت قول گرفت كه ماماني براش چتر بخره و همينطور هم شد و مهامي شد صاحب يك چرت (چتر) آبي كه عاشقه و حاضر نيست حتي به باباجونش هم بده

پرهام مامان اين روزها به تنهايي مهمان دعوت مي كنه ، خودش با آسانسور ميره خونه ماماني ، اسباب بازيهاشو جمع مي كنه و توش چشات زول مي زنه و خيلي قشنگ جوابتو ميده

از كلماتي مثل كلاً ، اصلا، حتما، بايد فكر كنم، مي شناسم، شايد، فردا، ديروز، زياد استفاده مي كنه و ما عاشق اين حرفهاشيم.

تازگي فلش (لاك پشت) خريده و تمامي كارتونها به خصوص بعبعي را با خود به هر جا كه بخواهد حمل مي كنه. و كم كم داره كار با نوت بوك رو ياد مي گيره.

پرهام مامان قرطي شده  به موهاش تافت ميزنه و وقتي از حمام در مي آيد مدام با دستش موهاشو به سمت بالا مي ده و ميگه خوشگل شدم ؟

هر لباسي دوست داره مي پوشه ، هر كفشي دوست داره بايد براش بخريم و طبق معمول از ماشين لبريز شده و باز هم دنبال ماشين مي گرده قابل توجه اينكه هر ماشين هم يك اسم داره مثل ماشين سبز، ماشين سندي، ماشين مك كوئين، ماشين جودانه، ماشين بلو، ماشين بلك، ماشين ماماني، ماشين مامان فضه، ماشين پليس و ...

 خدايا خاطرات اين روزهاي ناب و زيبا را از من نگير ، بر روزهايش بيفزا، تلخيهايش را بر من و روزهاي شيرين من را بر او عطا كن

خدايا بي انتها شكر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)