پرهامپرهام، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نقطه عطف زندگي

نابترين روزهاي زندگي

1390/5/23 14:06
نویسنده : مامان مريم
370 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها اونقدر قشنگن كه دلم مي خواد هيچ وقت تموم نشه. مهامي من مثل يك مرد بزرگ صحبت ميكنه و همه احساساتشو بر خلاف بابا جونش ابراز مي كنه

 

شايد اين بهترين هديه خدا به من بود كه يه پيسره خوشگل و خوش تيپ روزي صد بار بهم بگه دوست دارم

وقتي اين جمله رو ميشنوم احساس مي كنم ديگه هيچ آروزيي تو اين دنيا ندارم. خدايا اين لحظات زيبا و لذت بخش را نصيب آرزومندانت بكن

عشق مامان، وقتي صبح از خواب پا ميشه تا به مهد كودك بره خيلي شاداب و خندانه و اصلاً بونه گيري نمي كنه ، فكر ميكنم تو مهد كودك مظلوم ترين بچه باشه گاهي اونقدر احساس گناه مي كنم كه دلم مي خواد خودكشي كنم البته بارهاو بارها دكترش بهم ميگه تو داري بهترين لطف بهش مي كنه تا بتوني اونو به بهترين خواسته هاش برسوني شايد بتونم با مشاوره هاي دكتر كمي خودمو راضي كنم.خلاصه وقتي از مهد برميگرده با كلي انرژي كه من نمي دونم از كجا آورده شروع ميكنه به شيطنت در طول روز بالغ بر ۲۰ دفعه اسباب بازي ها جمع مي شن ولي دوباره تا سرمو بر ميگردونم وسط اتاق داره رديفشون مي كنه

مهامي عزيز به محض رسيدن به خونه لباسشو خودش درمياره و سريع مي اندازه داخل ماشين لباس شويي و تحت هيچ شرايطي حاضر نيست كار ديگه اي را انجام بده.  كارهايي كه در اين روزها انجام داده- رفتن پيش عمو قيچي- يك حادثه بد (برخورد با ميز و كبودي وحشتناك)- رفتن به پارك هر روزه توسط ماماني- كشيدن نقاشي-ديدن بعبعي (ماماني خريده- رنگي نداشتن و حالا دارن- و تعريف به صورت مداوم) - خوندن سوره براي مامان فضه و گرفتن يه جايزه قشنگ- موتور سواري - اسكوتر سواري (مي خري برام- دوسم داري)- خواندن اعداد بعد از ۱۰- خواندن اعداد به صورت انگليسي- اندام هاي بدن به انگليسي- نارحتي از تعطيل بودن استخر - درست كردن يك استخر در اتاق با يك پتو و شيرجش زدن با عروسكش- درخواست گرفتن مرخصي و رفتن به دريا ( دريا كمد داره من لباسامو بذارم؟) - جيغ كشيدن فرياد زدن، اذيت كردن، ديدن سريالهاي دلخواه ، توضيح دادن بيش از حد، تكامل كلماتي مثل آب پرتقال (آب قوتال) نيلوفر (دوبري) سيب زميني (ازميني) و ...

خلاصه كه خدايا صدبار شكر به خاطر نعمتي به اين زيبايي و پاكي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)