مسافرت كوتاه
بالاخره اواخر عيد تصميم گرفتيم يه مسافرت كوتاه به شهر اصفهان داشته باشيم. خيلي خوش گذشت اگرچه مهامي (پرهامي) يه كمي شيطوني كرد ولي در كل بسيار خوش گذشت. در تمام مسير و حتي در شهر اصفهان با كلي ترفند و گاهي اوقات زور راضيش مي كرديم كه بياد توي ماشين خودمون چون همش پيش سمي جون و دايي ميثم بود. خبر جديد گيگه (ديگه) اينه كه پرهام در شرف مرد شدن دوباره مي باشد و مدت كوتاهي است كه با ما همكاري كرده تا ما پوشكش را ازش جدا كنيم اميدوارم به زودي موفق بشيم.
تعداد شعرهايش را افزايش داده . اعداد را تا ۱۰ بلده و از اون به بعد را بصورت زير مي خواند
داده، دوده، ديدده، ددوده، هيجده، دودده، بيست
اين روزها از كلمه گيگه زياد استفاده مكنه، تقريباً همه كلمات را به خوبي تلفظ مي كنه و ما عاشق شعر خوندنش هستيم
پرهامي از كلاس شيرخوار فارغ التحصيل شده و به كلاس بالاتر رفته كلاس شيلا جون و از اين بابت واقعاً خوشحاله حس مي كنم داره سريعتر بزرگ ميشه. خيلي مظلومه گاهي اوقات خاله دوبري از قصد كارهاي بد را بهش ياد مي ده و ما كلي ذوق مي كنيم آخه بچه اينقدر پاستوريزه!!!!!!!!!
قربون قد و بالات برم من. اون شيرين زبونيهات تو حلقم. خنده هايت تو چشم. قربون بله گفتند